سلام عصرِ همه گى بخیر ! صبح امتحانِ زبان داشتم انصافا خیلى خوب بود راضیم ازش :) ولى ظهر که امتحانِ تنظیم داشتم افتضاح بود :(( بستگى به کرمِ استاد داره والا ! فردا هم امتحانِ فارسى دارم :( خدا به خیر کنه
صبح با على حرف زدم ! ازم کلــــى شاکى بود که چرا دیشب خوابم برده بود {ببخشید عشقم معذرت میخوام} بلاخره با کلى زورِ عزیزم و ماچ و بوسه باهام آشتى کرد ! فردا قرار بود با دوستاش بره تئاتر ! منم دعوت شده بودم اما خوب نمیرسم که برم پس دوست هم ندارم که على هم بره :( دوست دارم یا عشقم با خودم بره جایى یا تنها بااکیپ دختر و پسر جایى نره ! نه که بهش اطمینان نداشته باشما :( نه به خدا ! حتى دوستاشم میشناسم خیلى خوبن … اما دوست دارم همیشه کنارِ خودم باشه {عشقم ببخشید که تورو تمام وکمال واسه خودم میخوام} … تازشممممم عزیزِ دلم کلى سرما خورده :( اوخى … حالا خانوم گل کنارت نیست کى برات آب میوه درست کنه ؟؟؟؟
اصن میدونید چیه ؟ بعضى وقتا احساس میکنم زندگى بدونِ على جریان نداره ! بعضى وقتا هم حس میکنم میتونم بدونِ على زندگى کنم اما یکم که بهش فک میکنم اشک از چشام میاد ! خدارو شکر علاقه ام بهش بعدِ پنج سال تغییرى نکرده :) من با على خوش بخت ترین زنِ دنیام
♥ زنــــــ ــــ ــــدگــــ ــــــ ــــى بـــــ ـــــدونِ عشـــــ ـــــق جــــ ـــــریان نــــ ـــداره ♥