واى خسته شدم ! با اینکه هیــچى نخوووندم اما لهِ لهم :(
- دیدى اسمت بد در میره بعد هر اتفاقى میووووقته همه زوم میکنـن رو تو :| من الان دقیق همووون حالتـــو دارم … تو اوضاعِ قمر در عقربِ ما این مادرِ هنوووز تو قیافس که تو دوست پسر دارى و ازین حرفا … اخه مادرِ من یه مردم آزارى زنگ زده خونه درى ورى گفته من چه تقصیــرى دارم !! اه اصلا به جهنم :(( بزار هرجــــور میخواد فک کنه ! دفعه اولش که نیست ! منم مثلِ خودش روزه سکوت گرفتم ! چقدر براش توضیح بدم ؟؟؟؟ چرا باید هر اتفاقى میوفته واسه من قیافه بگیره ؟؟؟؟؟ من که ایندفعه کوتاه نمیام ! هر دفعه نازشوووو کشیدم فک میکنه خبریه :/ والا به خدا
- بابام از سفر برگشته ! خدارو شکر باز بابام اومد میتونم باهاش حرف بزنم با اینکه کلا آدمِ کم حرفیه و همیشه منظورشو با حرکتِ سر به من حالى میکنه :دى اما خوب هرچى هست ازین مادرِ تو قیافه بهـــتــره :| قربونش بابام برم من :( هرروز داره موهاش بیشتر سفید میشه :( بمیره دخترت
- با على هم حرف زدم ! کلى با هم راجع به جراحى فَکِش صحبت کردیم ! اخه عشقم یه جراحى سخت در پیش داره :( اما من بهش کلى امیدوارى دادم ایشالا که همه چى خوب پیش میره ! کلى دلم براش تنگ شده :(( فردا دلم میخواست ببینمش اما به خاطرِ این مادرِ دائم الشک مون باید زود برگردم خونه تا غـُــر غــُــر هاىِ خانوم نره رو مـُــخَــم !
فعلا خداحافظ :( برم درس بخونم :( باى باى